سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفر به مشهد الرضا-3 - شلوغ و پلوغها
نویسنده :  بچه های آی تری پل ای

 

اس ام اس زده بودن برای بانوی بزرگوار سرکار خانم مهندس که من همیشه از ایشون حساب میبرم .

 که......:  مراقب باشین مشهد رفتنتون مثل اون بنده ی خدا نشه .

می پرسن : کدوم بنده ی خدا ؟

می فرمایند :  همون که میره مشهد و برمی گرده . ازش می پرسن . خب بود ؟ خوش گذشت ؟ میگه آره . همه چیز بسیار خوب بود . بازارهاش چنان بود چنین بود . فلان پارک اینجور بود . اون جور بود . فلان جا.... می پرسن زیارت چطور بود . حرم رفتین . میگه نه . خیلی شلوغ بود . نشد برم .

ما سعی نمودیم بچه های مثبت و البته با معرفتی باشیم . حرم هم بریم . از این روو سعی میکردیم نمازها رو حتما در حرم به جماعت بخونیم . مامان خانم هم که عین ساعت همه را بیدار نموده و مراقب بودن تا بعضی ها که خواب آلود بودند جورابها و کفشهای لنگه به لنگه یا پشت و روو نپوشن.

ولی خدایی جای همگی خالی بود . به یاد همه دوستان و عزیزان بودیم . تک تک ما به یاد تک تک شما بودیم .

حداقل در این یک مورد خاطره ی عمره رفتنمون هم زنده شد . پای سجاده که نشسته بودیم : از آرشین بابا و مامانش و آرزوهاش . از سحر و شیخ الاسلام و آرزوهاشون . از بی تا و همسرش و هدفهاشون . از مرجان و همسرش . از فرزانه و همسرش . سپیده و همسر آیندش . لاله و راحله و مهدیه و ....... اسم میاوردیم و ذکر دعا بود براشون تا تک تک همکارهای ندا بانو که آدرس شلوغ پلوغها رو هم دارن . همکارای گلی بانو و همکاران اسبق من بنده خدای مظلوووووووووووووم .

از خانمها تا آقایون . از فک و فامیلهای گلی بانو تا اقوام ندا بانو . از ..........تا ...........

خلاصه منم گه گاهی این وسط یک لیست داشتم که اسامی را پیوست می نمودم .

مامان خانم یادمون میدادن که کجا چه نمازی بخونیم .... چه وقت چه ذکری ... برای چه حاجتی چه دعایی ....

  فدای همه ی مامان خانمها و باباهای محترم بخصوص مامان خانم و آقای پدر بزرگواری که همسفرمان بودند . که امام رضا این سفر رو فقط و فقط به خاطر حضور این عزیزان نصیب ما کرد . اصل اونها بودن . ما هم در رکاب این دو بزرگوار همسفر شده بودیم .

  شبها گاهی بعد از شام آقای پدر بچه هاش رو که زیاد هم شده بودن به چای و نسکافه دعوت مینمود . ( جاتون خالی و دلتونم بسوزه) 

 شب آخر هم تا صبح توی حرم بودیم . شب باحال و البته عجیب غریبی بود . شب جمعه . دعا کمیل توی حرم بودیم . این ندا که کلیییییییی منت سرمون گذاشت . چون خیلی برای خوشبختی بروبچ التماس امام رضا کرده بود . گلی هم که دیگه خودتون میدونید . امام رضا رفیق صمیمیشونن . منم همینطور تا صبح توی رواقها راه میرفتم . راستش خیلی دوست داشتم ببینم این ملت چیکار میکنن تا صبح بیدارن . البته دعا هم میکردما ......

رفتم سر شیخ بهایی . ازش عذرخواهی کردم . برای جسارتهایی که این چند روز توی دعا کردنهام بالاسرش که مینشستم میکردم . ( خب آخه زیادی احساس همشهری بودن و خودمونی شدن میکردم ..)

 

 

در برگشت کنار یه خانوم بزرگی نشسته بودم که جهت فرار از زبان چرب و نرمشون و البته چونه ی فعالشون هیچ راهی جز خسبیدن نداشتم

 

خلاصه یه جورایی بسیار شگفت انگیزناک خوش گذشت . گفته بودن نگویم که چقدر خوش گذشت تا دلتون خیلیییییییییی بسوزه . ولی من دلم نیومد دلتون رو نمک نزنم .

 


- یکشنبه 86/2/30 ساعت 11:5 عصر



...
لینکهای دیدنی
آرزوی فاطمه
جشنواره مهرباران
...دست خط
.
.
.
.
آرشیو
مهمونی گلی
مهمونی بی تا
مهمونی سحر
مهمونی مریم
عید های 86
مهمونی ندا
مهمونی سپیده
مشهد و امام رضا
دختر حاجی شدن
بچه مچا
گذشته ها ...
مناسبتها
32 :بازدید امروز
حضور و غیاب
درباره خودم
سفر به مشهد الرضا-3 - شلوغ و پلوغها
آرم و نشان شلوغ و پلوغها
سفر به مشهد الرضا-3 - شلوغ و پلوغها

آوای آشنا
اشتراک
 
دور هم جمع میشیم دوباره ...